دسته بندی | مدیریت |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 45 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 28 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
سبک های فرزند پروری
روانشناسان همواره علاقه مند بوده اند که چگونگی تأثیر روش های تربیتی والدین را بر رشد قابلیت های اجتماعی کودکان مطالعه و بررسی نمایند. یکی از مهمترین مباحثی که در این حوزه مطرح است، فرزند پروری نامیده می شود. فرزند پروری فعالیت پیچیده ای شامل روش ها و رفتارهای ویژه ای است که مجزا یا در تعامل با یکدیگر بر رشد کودک تأثیر می گذارند. در واقع پایه و اساس شیوه فرزند پروری مبین تلاش های والدین برای کنترل و اجتماعی کردن کودکانشان است (بامریند، 1991).
همه والدین از این که کودکانشان چگونه باید باشند یا چه آگاهی داشته باشند، کدام ارزش های اخلاقی و معیارهای رفتاری را باید در فرایند رشد بیاموزند، آشکارا یا تلویحاً تصوری آرمانی دارند. والدین برای سوق دادن فرزندان خود به سوی این اهداف، راهبردهای بسیاری را می آزمایند، فرزندان را تنبیه یا تقویت می کنند، خودشان را سرمشق قرار می دهند.، اعتقادات و انتظارات خود را توضیح می دهند و یا سعی می کنند همسالان و دوستانی برای فرزند خود برگزینند که با این ارزش ها و اهداف همبستگی داشته باشد (ماسن و همکاران؛ ترجمه یاسایی، 1382).
بنابراین هر خانواده شیوه خاصی در تربیت فردی و اجتماعی فرزندان خویش به کار می گیرد. این شیوه ها که شیوه های فرزندپروری نامیده می شود متأثر از عوامل مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و . . . است. شیوه های فرزندپروری به عنوان مجموعه یا منظومه ای از رفتارها که تعاملات والد- کودک را در طول دامنه ی گسترده ای از موقعیت ها توصیف می کند، تعریف شده است که این شیوه ها یک جو تعاملی تأثیرگذار را به وجود می آورد (دارلینگ و استنبرگ[1]، 1993).
سبک های تربیتی متفاوت، پیامدهای مختلفی برای فرزندان دارد. روانشناسان اجتماعی و جامعه شناسان، متوجه شدند که شیوه های فرزند پروری، بر ساختارهای رشد ذهنی و عقلی کودک، پیشرفت تحصیلی و بسیاری از جنبه های روانشناختی از جمله: سازگاری اجتماعی، مشکلات رفتاری نوجوانی مانند پرخاشگری، روی آوردن به مواد مخدر و الکل، خود ارزشی مثبت و احساس خود اعتمادی و احساس موفقیت در کارها، تأثیر فراوانی دارند (بلانتین، 2001).
بامریند روش های فرزند پروری را بر اساس تفاوت های آن در کنترل فرزندان متمایز کرده است. تحقیقات معاصر در شیوه های فرزند پروری، از مطالعات بامریند روی کودکان و خانواده های آنان نشأت گرفته است. استنباط بامریند از شیوه های فرزند پروری بر روی یک رویکرد شیب شناسی بنا شده است. که بر روی ترکیب فرزند پروری متفاوت، متمرکز است. تفاوت در ترکیب عناصر فرزند پروری (مانند گرم بودن، درگیر بودن، درخواست های بالغانه، نظارت و سرپرستی) تغییراتی در چگونگی پاسخ های کودک به تأثیر والدین ایجاد می کند (دارلینگ و استنبرگ، 1993).
اگرچه ممکن است والدین در چگونگی کنترل و اجتماعی کردن فرزندان خود با یکدیگر متفاوت باشند، ولی به نظر می رسد که همه والدین در تعلیم و تربیت و نظارت بر فرزندان نقش اولیه را بر عهده دارند (مک کوبی و مارتین، 1983؛ به نقل از ماسن و همکاران؛ ترجمه یاسایی، 1382).
روش های متفاوتی برای فرزند پروری مطرح شده است که در این رابطه ابتدا به مدل شیفر و سپس به مدل مک کوبی و مارتین پرداخته می شود.
ابعاد فرزند پروری از دیدگاه شیفر (1965)
شیفر (1965) در مطالعات اولیه خود در مورد تحلیل عوامل رفتارهای والدین به دو بعد رسید: بعد گرمی روابط در مقابل سردی و بعد کنترل در مقابل آزادی.
بعد گرمی مربوط می شود به والدینی که اغلب به فرزندان خود لبخند می زنند، به آنها پاداش می دهند و آنها را تشویق می کنند و عاطفه زیادی از خود نشان می دهند. هرچند که ممکن است از آنها به دلیل رفتارهای ناشایست، انتقاد نمایند (شیفر و سلیگمن، 1951؛ به نقل از علی مدد، 1388).
بعد سردی مربوط می شود به والدینی که به میزان زیادی از فرزندان خود انتقاد می کنند. آنها به تنبیه و تحقیر فرزندانشان می پردازند و یا این که آنها را نادیده می گیرند. به ندرت اتفاق می افتد که به فرزندان خود القا کنند که آنها دوست داشتنی و با ارزش هستند (همان منبع).
کنترل در برابر آزادی
والدین سختگیر قواعد بسیاری را به کودکان خود تحمیل می کنند. مایلند از نزدیک کودکان خود را نظاره کنند و معیارهای قاطعی برای رفتار دارند که از فرزندان انتظار عملی کردن آنها را دارند. ولی لزوماً آنها را تنبیه نمی کنند. در حقیقت والدین سختگیر فرزندانی دارند که معمولاً خود را با قواعد سازگار می کنند و چندان نیازی به تنبیه ندارند. البته نوع قواعد و محدودیت هایی که والدین تحمیل می کنند بستگی به سن فرزندانشان دارند. در سال های پیش از مدرسه در مورد سر و صدا، پاکیزگی، بازی با اسباب بازی، اطاعت، رفتار پرخاشگرانه، نحوه لباس پوشیدن و . . . قواعدی تعیین می کنند. والدین سختگیر از فرزند خود توقع رفتار عاقلانه، عملکرد خوب در مدرسه، درست غذا خوردن و تمیزی را دارند (بامریند، 1973؛ ماتینز، 1975؛ به نقل از ماسن و همکاران؛ ترجمه یاسایی، 1382).
در وضعیت افراطی دیگر والدین سهل گیر هستند. این گونه والدین به طور کلی قواعد کمی دارند و از فرزندان خود توقع چندانی ندارند، آنان چندان توجهی به آموزش فرزند خود ندارند. چندان متوقع نیستند که فرزندانشان عاقلانه رفتار کنند، فرزندانشان را از آسیب رساندن به اسباب خانه یا سایر اشیاء منع نمی کنندو اهمیتی به پاکیزگی یا اطاعت نمی دهند (همان منبع).
شیفر (1965) با ترکیب ابعاد گرمی روابط در مقابل سردی (پذیرش/ طرد) و کنترل در مقابل آزادی (سهل گیر/ سخت گیر) والدین را به 4 دسته کلی تقسیم کرد:
1- والدین گرم و آزاد گذارنده
2- والدین گرم و کنترل کننده
3- والدین سرد و آزاد گذارنده
4- والدین سرد و کنترل کننده
والدین گرم و کنترل کننده
این گروه از والدین، به کودکان خود محبت ابراز کرده و به آنها آزادی می دهند. والدین تلاش می کنند که احساس امنیت خاطر فرزندان را حفظ کرده و پاسخ های مطلوب به آنها بدهند. کودکان این گروه، خصوصاً تمایل به تسلط بر محیط و گرایش به رفتارهای نوع دوستانه نسبت به همسالان داشته و دارای احساس استقلال و اعتماد به نفس هستند (بالانتین[2]، 2001). والدین گرم و کنترل کننده هم به فرزندان محبت می کنند و هم محدودیت کننده هستند، اما محدودیت های اعمال شده از سوی این والدین، با منطق و استدلال برای فرزندان می باشد. آنان قوانین را برای فرزندان توضیح داده و نسبت به تغییر و تحولات احتیاجات آنان پاسخگو هستند (انونی مس[3] ، 1995).
[1] Darling & Stenberg
[2] - Ballantin
[3]- Anonymous
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 53 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 43 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
طرح واره های ناسازگار اولیّه
کلمه ی «طرح واره» در حوزه های پژوهشی مختلفی به کار برده شده است. طرح واره به طورکلی ، به عنوان
ساختار[1]،قالب[2]،چهارچوب[3]تعریف می شود. در فلسفه ی قدیم یونان ، منطقیون رواقی[4]،مخصوصاً فروسیپوس[5] (206 الی 279ق.م)، اصول منطق را در قالب "طرح واره استنباط[6]" مطرح کردند. طرح واره در نظام فلسفی کانت[7]، "درک و دریافت نقطه اشتراک تمام عناصر یک مجموعه " تعریف می شود. این واژه همچنین در نظریه ی ریاضی مجموعه ها ، هندسه ی جبری ، آموزش، تحلیل ادبی، برنامه ریزی کامپیوتری نیز به کار برده شده است.
واژه ی طرح واره در روانشناسی و به طور گسترده تر در حوزه ی شناختی ، تاریخچه ای غنی و برجسته دارد. در حوزه ی رشد شناختی ، طرح واره را به صورت قالبی در نظر می گیرند که بر اساس واقعیت یا تجربه شکل می گیرد تا به افراد کمک کند تجارب خود را تبیین کنند. علاوه بر این ، ادراک از طریق طرح واره ، واسطه مندی[8]می شود و پاسخ های افراد نیز توسط طرح واره جهت پیدا می کنند.طرح واره، بازنمایی[9]انتزاعی خصوصیات متمایز کننده ی یک واقعه است. به عبارت دیگر ، طرحی کلیاز عناصر برجسته ی یک واقعه راطرحواره می گویند. در روانشناسی، احتمالاً این واژه بیشتر با کارهای پیاژه[10]تداعی می شود، چرا که او در مراحل مختلف رشد شناختی به تفصیل در خصوص طرح واره ها بحث کرده است. در حوزه ی رشد شناختی ، طرح واره به عنوان" نقشه انتزاعی شناختی" در نظر گرفته می شود که راهنمای تفسیر اطلاعات و حل مسئله است. بنابراین ما بهیک طرح واره ی زبانی[11]برای فهم یک جمله و به یک طرح واره فرهنگی[12]برای تفسیر یک افسانه نیاز داریم(یانگ،1950 ؛ به نقل ازحسن حمیدپور،1390) .
در بافتار روانشناسی و روان درمانی ، طرح واره به عنوان هر اصل سازمان بخش کلی در نظر گرفته می شودکه برای درک تجارب زندگی فرد ضروری است. یکی از مفاهیم جدی و بنیادی حوزه ی روان درمانی ، این است که بسیاری از طرح واره ها در اوایل زندگی شکل می گیرند، به حرکت خود ادامه می دهند و خودشان را به تجارب بعدی زندگی تحمیل می کنند، حتی اگر هیچ گونه کاربرد دیگری نداشته باشند. این مسئله ، همان چیزی است که گاهی اوقات به عنوان نیاز به "هماهنگی شناختی[13]" از آن یاد می شود، یعنی"حفظ دیدگاهی با ثبات درباره ی خود یا دیگران " ؛ حتی اگر این دیدگاه نادرست یا تحریف شده باشد. با این تعریف کلی ، طرح واره می تواند مثبت یا منفی ، سازگار یا ناسازگار باشد و همچنین می تواند در اوایل زندگی یا در سیر بعدی زندگی شکل بگیرد(بک ،1967).
تعریف یانگ از طرح واره
برخی از طرح واره ها- به ویژه آنهایی که عمدتاً در نتیجه تجارب ناگوار[14]دوران کودکی شکل می گیرند – ممکن است هسته اصلی اختلالات شخصیت ، مشکلات منش شناختی خفیف تر و بسیاری از اختلالات مزمن قرار بگیرند. یانگ برای بررسی دقیق تر این ایده، مجموعه ای از طرح واره ها را مشخص کرده است که به آنها" طرح واره های ناسازگار اولیه" می گوید.
پس از بازنگری در تعریف اولیه ای که از طرح واره ارائه کرده بودیم به این نتیجه رسیدیم که طرح واره های ناسازگار اوّلیه خصوصیات زیر را دارند:
خلاصه این که ، طرح واره های ناسازگار اولیّه ، الگوهای هیجانی و شناختی خود-آسیب رسانی هستند که در ابتدای رشد و تحول در ذهن شکل گرفته اند و در سیر زندگی تکرار می شوند. توجه کنید که ، رفتار یک فرد، بخشی از طرح واره محسوب نمی شود،چون یانگ معتقد است که رفتار های ناسازگار در پاسخ به طرح واره به وجود می آیند.بنابراین ، رفتارها از طرح واره ها نشات می گیرند ، ولی بخشی از طرح واره ها محسوب نمیشوند(یانگ ، 1990).
[1]structure
[2]framework
[3]outline
[4]stoic Logicians
[5] Frosippus
[6] Inference schmata
[7] Kant
[8]- Mediate
[9] -Representatio
[10]- Piaget
[11] -linguistic schema
[12]-cultural schema
[13] -cognitve consistency
[14] toxic
[15] dysfunctional
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 44 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 32 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
کیفیت زندگی
از سال 1948، زمانی که سازمان بهداشت جهانی[1]، سلامتی را این گونه تعریف کرد که «سلامتی تنها فقدان بیماری و ناتوانی نیست، بلکه سلامتی عبارت است از رفاه جسمی، روانی و اجتماعی» موضوع کیفیت زندگی در قسمت بالینی و تحقیقاتی، مراقبت بهداشتی اهمیت بسیاری پیدا کرده است و استفاده از ابزار کیفیت زندگی به عنوان تکنیکی برای تحقیقات بالینی از سال 1973 افزایش یافت (به نقل از تستا و سیمونسون[2]، 1996).
با شروع قرن بیستم در اکثر کشورها به خصوص کشورهای صنعتی هم زمان با استفاده از اقدامات پیشگیری و درمان برای بیماری ها، تغییرات زیادی در مراقبت های بهداشتی به منظور بهبود وضعیت سلامت و بهداشت صورت گرفت که این تغییرات باعث افزایش متوسط طول عمر و ارتقای کیفیت زندگی مردم شد پس تمایل به بررسی کیفیت زندگی به عنوان یکی از فرایندهای درمانی در طول دهه های گذشته افزایش یافت (حسن پور دهکردی و همکاران ، 1386).
کیفیت زندگی یکی از بنیادی ترین مفاهیم مطرح در روانشناسی مثبت نگر (تغییر تمرکز از آسیب شناسی روانی به نقاط قوت انسان) است. تغییر عقیده از این که تنها پیشرفت های علمی، پزشکی و تکنولوژی می تواند منجر به بهود زندگی شود، به این باور که بهزیستی فردی، خانوادگی، اجتماعی و جامعه از ترکیب این پیشرفت ها به همراه ارزش ها و ادراکات فرد از بهزیستی و شرایط محیطی به وجود می آید، از منابع اولیه گرایش به کیفیت زندگی است (اسکالوک[3] و همکاران، 2002).
دیدگاه صاحب نظران در ارتباط با کیفیت زندگی
کیفیت زندگی[4]، حدود 40 سال پیش در آمریکا معرفی شد و علوم اجتماعی پرچمدار طرح و سنجش آن شدند. با گذشت زمان و خصوصاً در دهه گذشته، تلاش های زیادی برای ارزیابی کیفیت زندگی در علوم پزشکی بر روی افراد مختلف صورت گرفت. در سال 2001 در تعریفی که ویور[5] ارائه داد و مورد قبول بسیاری از صاحب نظران می باشد، کیفیت زندگی عبارت است از برداشت هر شخص از وضعیت سلامت خود و میزان رضایت از این وضعیت (کینگ و همکاران ، 2006).
کیفیت زندگی یک مفهوم چند بعدی است و به عنوان احساس نشاط و رضایت از زندگی تلقی می شود. در واقع نشاط و بهزیستی نوعی ارزشیابی ذهنی از تجارب فردی در حیطه های مختلف زندگی است. حیطه ها شامل تأهل، خانواده، اشتغال، دوستان، تحصیلات، سلامت و . . . می باشند (گولیک[6]، 1997).
کیفیت زندگی عبارت است از ساختار چند بعدی که با نشاط اجتماعی، روانی و جسمی مشخص می شود و لغات متعددی به جای آن استفاده می شود. مانند رضایت از زندگی، اعتماد به نفس، بهزیستی، سلامتی، شادی، تطابق مفاهیم و ارزش ها در زندگی و وضعیت عملکردی (کانام و آکرون[7]، 1999).
تستا و سیمونسون (1996) کیفیت زندگی را چنین تعریف می نمایند: حیطه های اجتماعی، روانی و جسمی سلامت که متأثر از تجارب، باورها، ادراکات و انتظارات فرد می باشند.
کارلسون، برگلین و لارسون[8] (2000) معتقدند که مفهوم کیفیت زندگی فاقد یک تعریف مشخص می باشد. یکی از تعاریف موجود این مفهوم را چند بعدی دانسته و شامل جنبه های مختلف زندگی فرد می داند. اگرچه توافق مشترکی روی تعریف کیفیت زندگی وجود ندارد ولی اغلب تعاریف در حول و حوش رضایت از زندگی متمرکز است. در واقع اغلب آنان، کیفیت زندگی را به صورت رضایت از زندگی در گذشته، حال و آینده تعریف می کنند.
کیفیت زندگی را مجموعه ای از رضایت که به زندگی فرد ارزش می دهد، چگونی احساس و یا عمل فرد در زندگی روزانه می داند ( آلدریچ 1986، به نقل از فریش[9]، 2006).
کیفیت زندگی یک فرایند قضاوت آگاهانه است که به صورت ارزیابی کلی از میزان رضایت از زندگی فرد بر طبق معیارهای انتخابی وی می باشد (کانام و آکرون، 1999).
تستا[10] و همکاران (1998) پیشنهاد کردند قضاوت در مورد این که به چه میزان افراد از زندگی رضایت دارند بر پایه مقایسه با استانداردهایی هست که هر فرد برای خودش طراحی کرده است. با وجودی که برخی از مردم سلامتی، استخدام شدن، تفریح، زندگی شخصی و شهرت را به عنوان ارزش قبول دارند ولی برخی افراد دیگر ارزش های دیگری برای خود دارند. بنابراین به طور کلی کیفیت زندگی عبارت است از اندازه گیری رضایت از کل زندگی تا این که رضایت تنها از برخی ابعاد زندگی باشد.
سازمان بهداشت جهانی کیفیت زندگی را به مفهوم درک و برداشت هر فرد از موقعیت خود در زندگی با توجه به شرایط فرهنگی و نظام ارزشی اجتماعی که در آن زندگی می کند معنا می نماید و این درک در ارتباط با اهداف اصلی، ادراکات و برداشت های فرد از حیات، مفهوم می یابد. این واقعیت دارای محدوده گسترده ای است که به طرق مختلف تحت تأثیر وضعیت جسمانی، روانی، باورهای فردی و ارتباطات اجتماعی فرد قرار دارد (شهاب جهانلو و همکاران، 1386).
کیفیت زندگی یک مفهوم وسیع و پیچیده است که با داشتن احساس خوشحالی و رضایت شناسایی می شود. شخصیت سالم آمیزه ای از تجربیات فردی در طول زندگی و عوامل وراثتی می باشد که این دو با هم تصور ذهنی فرد از خوب یا ضعیف بودن کیفیت زندگی را می سازند.احساس امنیت، تعارضات هیجانی، عقاید شخصی و اهداف و میزان تحمل ناکامی ها، همگی در تعیین نوع درک فرد از خود (احساس خوب بودن و یا احساس ناخوشی) تأثیر دارند و زمانی که فرد در زندگی احساس رضایت و خوشحالی کند، سالم تر است و کیفیت زندگی بهتری خواهد داشت (حیدری و همکاران، 1386).
واژه کیفیت زندگی و یا به طور اختصاصی تر کیفیت زندگی مرتبط با سلامت، اشاره به ابعاد جسمی، روانی واجتماعی سلامت دارد که توسط تجربیات، عقاید، انتظارات و درک بیمار تحت تأثیر قرار می گیرد. هر کدام از این حوزه ها از دو بعد می تواند اندازه گیری شود: ارزیابی عینی عملکرد و یا وضعیت سلامت و درک ذهنی از سلامت. اگرچه بعد عینی در تعریف درجه سلامتی بیمار مهم می باشد، اما درک ذهنی و انتظار از وضعیت سلامت و توانایی تطابق با محدودیت ها و ناتوانی ها می توان تأثیر زیادی بر درک فرد از سلامت و رضایت از زندگی داشته باشد، دو فرد با وضعیت سلامتی مشابه ممکن است کیفیت زندگی متفاوتی داشته باشند (تستا و سیمونسون، 1998).
[1] - World Health Organization (WHO)
[2] - Testa and Simonson
[3] - Schalock
[4] - quality of life
[5] - Viver
[6] - Guilck
[7] - Canam and Acron
[8] - Karlsson, Berglin and Larsson
[9] - Frisch
[10] - Testa
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 47 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 41 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
سرشت و منش
شخصیت
کلمه شخصیت معادل کلمه ی Personality انگلیسی یا Personalite فرانسه است که خود از ریشه لاتین Personu گرفته شده است و به معنی نقاب یا ماسکی بود که در یونان و روم قدیم بازیگران تئاتر، بر چهره می گذاشتند. این تعبیرات به این مطلب دارد که شخصیت هر کس ماسکی است که بر چهره خود می زند تا وجه تمیز او از دیگران باشد (کریمی، 1386).
شخصیت مجموعه تفکیک ناپذیر آن خصایص بدنی و نفسانی است که شناخته دوستان نزدیک شخص می باشد. به عبارت دیگر، آن نقاب یا ماسکی است که فرد برای سازش با محیط که در حقیقت نوعی بازیگری در صحنه زندگی است به چهره خود نهاده است (ایزدی، 1351، به نقل از کریمی، 1386).
شلاون (1988) «شخصیت راسازمان پویای جنبه های ادراکی، انفعالی، ارادی و بدنی (شکل بدن و اعمال حیاتی بدن) فرد آدمی می داند». به نظر مدّی (1972) «شخصیت مجموعه ای پایدار از ویژگی ها و گرایش هاست که مشابهت و تفاوت های رفتار روانشناختی افراد را مشخص می کند».
مان[1] (1977) عقیده دارد که «شخصیت هر فرد همان الگوی کلی، همسازی ساختمان بدنی، رفتار، علایف، استعدادها، توانایی ها، گرایش ها و صفات دیگر اوست. پس می توان گفت منظور از شخصیت، مجموعه یا کل خصوصیات و صفات فرد است».
اتکینسون و هیگارد (1993) بیان کردند که شخصیت عبارت است از الگوهای رفتار و شیوه های تفکر که سازگاری فرد با محیط را تعیین می کند. به نظر فرگوسن[2] (1970) «شخصیت الگویی از رفتار اجتماعی و روابط اجتماعی متقابل است. بنابراین شخصیت یک فرد راه هایی است که او نوعاً به دیگران واکنش و یا با آنها تعامل می کند» (کریمی، 1386).
شولتز (2005) معتقد است منظور از شخصیت در نظر داشتن بسیاری از ویژگی های فرد است. کلیت یا مجموعه ای از صفات مختلف که از ویژگی های جسمانی سطحی فراتر می رود و تعداد زیادی از ویژگی های ذهنی، اجتماعی و هیجانی را در بر می گیرد. صفت ویژگی با کیفیت متمایز کننده شخصی است. برخی روانشناسان به این نتیجه رسیده اند که پژوهش های جدید شخصیت عمدتاً می بایست بر پایه صفت قرار داشته باشند.
در دهه 1960 والترمیشل[3] باعث مجادله ای در روانشناسی شد که درباره تأثیر نسبی متغیرهای شخصی پایدار مثل صفات، نیازها و همچنین تأثیر متغیرهای مربوط به موقعیت بر رفتار بود و این جر و بحث تا پایان دهه 1980 ادامه یافت و اغلب روانشناسان شخصیت، با پذیرش رویکرد تعاملی به این نتیجه رسیدند که برای تبیین کاملی از ماهیت انسان، صفات شخصی پایدار، جنبه های متغیر موفقیت و تعامل بین آنها را باید در نظر داشت.
شخصیت در طی فرایند تکامل انسان تحول پیدا می کند. این تحول بر اساس معادلات پیچیده ژنی و امکانات محیطی صورت می گیرد.در واقع این دو عامل در تعامل با یکدیگر پدیده ی شخصیت را می سازند (حق شناس، 1388).
پس عوامل سازنده شخصیت را می توان به دو دسته عوامل وراثتی (ژنتیکی) و عوامل محیطی تقسیم نمود که در ادامه به اختصار به این دو عامل پرداخته شده است.
عوامل به وجود آورنده شخصیت
وراثت
از لحظه ای که یک اسپرماتوزوئید یا سلول جنسی نر با یک اروم، یعنی سلول جنسی ماده در جریان عمل لقاح ترکیب می شود، نخستین سنگ بنای شخصیت فرد گذاشته می شود. در جریان این ترکیب، رشته های باریکی نیز از هر دو سلول در کنار هم قرار می گیرند به نام کروموزم که خود این رشته ها حاصل ذرات ریزی هستند به نام ژن و این ژن ها ناقلان اصلی صفات ارثی والدین به فرزندان هستند (کریمی، 1386).
لازم به ذکر این نکته است که جرج مندل از اولین کسانی بود که طرح پیچیده و دقیقی برای تبیین انتقال ویژگی ها از والدین به فرزندان، اراده کرد. اول نشان داد که توارث از طریق واحدهای خاصی (که بعدها در سال 1909 توسط ویلهلم ژوهانسون، ژن نامیده شد) انجام می شود (لیون و گورنر، 1995، به نقل از کاویانی، 1386).
در این نظریه؛ ژن ها به صورت جفت های غالب و مغلوب در نظر گرفته شدند. غلبه به قدرت یک ژن برای تعیین یک ویژگی خاص در فرد بر می گردد. مجموعه ویژگی های ظهور یافته در فرد فنوتایپ[4] (سنخ ظهور یافته) فرد قلمداد می شود، در حالی که مجموعه ژن های ظهور یافته و نیافته، ژنوتایپ فرد در نظر گرفته می شود. علاوه بر کروموزوم ها و ژن ها که در تعیین ویژگی های ارثی شخصیت مؤثرند، دستگاه عصبی انسان نیز در چگونگی شخصیت فرد نقش مهمی بازی می کند. دستگاه عصبی از طریق انتقال تکه های عصبی از اندام ها و از طریق واسطه های مغز یا نخاع پیام هایی را برای اندام ها می فرستد و این فرایند بخش بزرگی از کنش های بی شمار بدن انسان را تنظیم، هماهنگ و یکپارچه می کند (کریمی، 1386).
روشن است که با وجود شباهت کلی ساختمان دستگاه عصبی در انسان، این دستگاه در افراد مختلف دقیقاً یکسان نیست. این تفاوت ها، از مدت ها پیش به وسیله ی فیزیولوژیست ها و زیست شناسان مورد توجه قرار گرفته است. به عنوان مثال پاولوف (1936) که مطالعات وی روی بازتاب های شرطی شهرت جهانی دارد، در گزارش های خود به تفاوت های فردی در سیستم های عصبی اشاره کرده و چهار نوع شخصیت را بر حسب این که در آنها برانگیختگی یا بازداری غلبه داشت و این دو ویژگی متعادل یا متحرک باشند، دو حالت پیش می آید:
الف) چنانچه هر دو فرایند قوی و متحرک پر نوسان باشند، شخصیت حاصله، مزاج دموی خواهد داشت.
ب) چنانچه هر دو فرایند متعادل و راکد باشند، مزاج بلغمی نتیجه خواهد داشت.
اثر برانگیختگی بیشتر از بازداری، یعنی هر دو فرایند نا متعادل باشند، شخصیت دارای مزاج صفراوی خواهد بود و بالاخره اثر برانگیختگی و بازداری هر دو ضعیف باشند، چه هر دو کند و راکد یا هر دو پر نوسان و متحرک باشند شخصیتی که نتیجه می شودشخصیت سودایی مزاج خواهد بود. به عقیده پاولف، منش ارگانیزم، حاصل تعامل فرایندهای عصبی با تجارب محیطی است: یعنی حاصل کنش و واکنش فعال و متقابل موجود زنده با محیط است (همان منبع).
از طرفی دستگاه عصبی و سیستم هورمونی تابع فرمول ژنتیکی است که می تواند بر روی رفتار و خصوصیات شخصیتی انسان تأثیر بگذارد (حق شناس و همکاران، 1382). در زیر به اختصار به برخی از جنبه های آن اشاره می گردد:
1. سیستم لیمبیک: بخش با دامنه مغز نقش عمده ای در انگیزش و هیجان ایفا می کند. این بخش در شرطی شدن ترس، یادگیری هیجانی، بیزاری و تنفر و خاطرات ناهشیار نقش مهمی را بر عهده دارد.
2. برتری جانبی مغز: برتری نیمکره راست در قسمت پیشانی با فعال شدن هیجانات منفی و صفات شخصیتی مانند خجالتی بودن، گوشه گیری همراه است. برتری نیمکره چپ در قسمت پیشانی با فعال شدن هیجانات مثبت و صفات شخصیتی مانند جسارت و بی قیدی همراه است.
[1] - Mann
[2] - Ferguson
[3] - walter michel
[4] - Phenotype
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 37 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 30 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
رفتار شهروندی سازمانی
مفهوم رفتار شهروندی سازمانی اولین بار توسط اورگان و همکاران وی در سال ( ۱۹۸۳ ) مطرح گردید. تحقیقات اولیه ای که در زمینه رفتار شهروندی سازمانی انجام گرفت بیشتر برای شناسایی مسئولیتها و یا رفتارهایی بود که کارکنان در سازمان داشتند، اما اغلب آنها نادیده گرفته میشد. این رفتارها با وجود این که در ارزیابیهای سنتی عملکرد شغلی به طور ناقص اندازه گیری میشدند و یا حتی گاهی اوقات مورد غفلت قرار میگرفتند، اما در بهبود اثربخشی سازمانی مؤثر بودند ( بینستوک[1] و همکاران، 2003). محققان سازمانی این اعمال را که در محل کار اتفاق میافتد، این گونه تعریف میکنند:
رفتار شهروندی سازمانی عبارت است از «مجموعهای از رفتارهای داوطلبانه و اختیاری که بخشی از وظایف رسمی فرد نیستند، اما با این وجود توسط وی انجام و باعث بهبود مؤثر وظایف و نقشهای سازمان میشوند.»( اپلباوم[2]، 2004).
بولینو، ترنلی و بلودگود[3](2002) رفتار شهروندی سازمانی را به عنوان میل و انگیزه کارکنان در فراتر رفتن از الزامات رسمی شغل به منظور یاری کردن یکدیگر، همسو کردن منافع فردی با منافع سازمانی و داشتن علاقه ای واقعی نسبت به فعالیتها و مأموریتهای کلی سازمان تعریف کرده اند. آنان بر این عقیده هستند که رفتارهای شهروندی به طور کلی دارای دو خصیصه عمومی هستند: اولاً آنها به طور مستقیم قابل تقویت نیستند (به عنوان مثال، نیازی نیست که آنها از جنبه فنی بخشی از شغل یک فرد باشند) و ثانیاً آنها ناشی از تلاشهای ویژه و فوق العادهای هستند که سازمان به منظور دستیابی به موفقیت، از کارکنانش انتظار دارد( کورکماز و ارپکل[4]، 2009).
همچنین اورگان، پودساکوف و مکینزی رفتار شهروندی سازمانی را به عنوان رفتارهای فردی و داوطلبانه که باعث ارتقای اثر بخشی و کارایی عملکرد سازمان میشود، اما مستقیماً به وسیله سیستم های رسمی سازمان به آن پاداش داده نمی شود، تعریف میکنند( هال[5]، 209).
2ـ1ـ2ـ ویژگی های کلیدی رفتار شهروندی
نوعی رفتار است فراتر از آنچه برای کارکنان سازمان به طور رسمی تشریح گردیده است
رفتاری است که به صورت اختیاری و بر اساس علایق فردی می باشد
رفتاری است که به طور مستقیم پاداشی به دنبال ندارد و یا از طریق ساختار رسمی سازمانی مورد قدردانی قرار نمی گیرد
رفتاری است که برای عملکرد سازمان و موفقیت عملیات سازمان خیلی مهم است. (مستبصری و نجابی ،1387، رضایی کلید بری و باقر سلیمی ،1387، اسلامی،1387 )
تحقیقات صورت گرفته در زمینه رفتارهای شهروندی سازمانی عمدتاً بر سه نوع می باشند : گروهی از تحقیقات بر پیش بینی عوامل ایجاد کننده رفتارهای شهروندی سازمانی متمرکز بوده اند.
در این زمینه عواملی از قبیل رضایت شغلی، تعهد سازمانی، هویت سازمانی، عدالت سازمانی، اعتماد، انواع رهبری، رابطه رهبر و پیرو به عنوان عوامل ایجاد کننده رفتارهای شهروندی سازمانی مطرح شده است.
از سوی دیگر، برخی تحقیقات بر پیامدهای رفتارهای شهروندی سازمانی متمرکز بوده اند، در این زمینه عواملی از قبیل عملکرد سازمان، اثربخشی سازمانی، موفقیت سازمانی، رضایت مشتری، وفاداری مشتری و سرمایه اجتماعی مطرح شده است.
گروهی از تحقیقات نیز منحصراً بر روی مفهوم رفتارهای شهروندی سازمانی متمرکز بوده اند و تلاش کرده اند تعریف جدیدی از آن داشته باشند، ابعاد آن را مشخص کنند و یا با کمک روش تحلیل عاملی مقیاس های استانداردی برای سنجش این مفهوم ایجاد کنند . (مستبصری و نجابی،1387؛ رضایی کلید بری و باقر سلیمی،1387)
2ـ1ـ3ـ عناصر رفتار شهروندی
عناصر کلیدی رفتار شهروندی سازمانی عبارتند از :
1. نوعی رفتار است که فراتر از آنچه که برای کارکنان سازمان به طور رسمی تشریح گردیده است؛
2. نوعی از رفتار است که به صورت اختیاری و بر اساس اراده فردی میباشد؛
3. رفتاری است که به طور مستقیم پاداشی به دنبال نداشته و یا از طریق ساختار رسمی سازمانی مورد قدردانی قرار نمی گیرد؛
4. رفتاری است که برای اثر بخشی و کارایی عملکرد سازمان و موفقیت عملیات آن خیلی مهم است( کاسترو[6] و همکاران، 2004).
با توجه به تعاریف ارائه شده، از انسان به عنوان شهروند سازمانی انتظارات خاصی وجود دارد. این توقع وجود دارد که رفتار کارمند طوری باشد که بیش از الزامات نقش و فراتر از وظایف رسمی در خدمت اهداف سازمان فعالیت کند. بر مبنای بررسیهای محققان از رفتار شهروندی از جهت عملی و تئوریک، نتیجه گرفته اند رفتارهای شهروندی نوعاً از نگرش مثبت شغلی، ویژگیهای وظیفه ای و رفتارهای رهبری ناشی میشوند. بنابراین، تحقیقات پیشین نشان میدهند افراد احتمالاً وقتی از شغل خود راضی باشند، و وقتی که به آنها وظایفی واگذار گردد که به خودی خود رضایت بخش هستند، یا وقتی که آنها رهبرانی حمایت کننده و الهام بخش دارند، خیلی بیش از الزامات رسمی شغلی شان کار میکنند( بولاینو و تورنلی[7]، 2003).
گراهام[8] با به کار بردن دیدگاه تئوریکی خود که مبتنی بر فلسفه سیاسی و تئوری مدرن علوم سیاسی بود، مطرح میکند که ما سه نوع رفتار شهروندی داریم:
« اطاعت » ؛ این واژه میل کارکنان به پذیرش و پیروی کردن از قوانین، مقررات و رویه های سازمانی را توصیف میکند.
« وفاداری » ؛ میل کارکنان به فداکاری و قربانی کردن منافع شخصی در راه منافع سازمانی و حمایت و دفاع از سازمان را توضیح میدهد.
« مشارکت » ؛ میل کارکنان به درگیر شدن فعال در همه ابعاد زندگی سازمانی را توصیف میکند. وان داینی، گراهام و داین سچ[9] در کار تجربی نشان دادند مشارکت به طور واقعی سه شکل دارد :
الف) مشارکت اجتماعی: این بعد از مشارکت درگیر بودن فعال کارکنان در امور شرکت و مشارکت در فعالیتهای اجتماعی در سازمان را توصیف میکند (مثل حضور در جلسات غیر اجباری و محترم شمردن مسائل سازمانی و پا به پای آن حرکت کردن).
ب) مشارکت حمایتی: این بعد از مشارکت به میل کارکنان برای حضوری مؤثر و پر رنگ در مباحث و جلسات سازمانی به منظور بهبود سازمان از طریق پیشنهاد دادن، ابداع و همچنین تشویق کارکنان به بیان آزادانه عقائدشان میپردازد.
[1] - Bienstock et al
[2] -Appelbaum
[3] - Bvlenv, Trnly & Bludgvd
[4] - Korkmaz&Arpacı
[5] - Hall
[6] - Castro et al
[7] - Bolino & turnley
[8] - Graham
[9] - Van Dyne, Graham & Dienesch
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 55 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 49 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
سبک دلبستگی
اصول نظریه دلبستگی
2-2-1 دلبستگی یک نیروی برانگیزاننده ذاتی است
تلاش برای جستجو و حفظ تماس با افراد مهم زندگی یک قاعده برانگیزاننده اولیه و ذاتی بشر است که در تمام طول زندگی با وی همراه است. وابستگی یکی از بخش های ذاتی بشر است که با گذشتن از دوران کودکی از وی جدا نمی شود. همچنین امروزه این دیدگاه توسط نویسندگان فمنیست بسیار مورد استفاده قرار می گیرد (میلر[1] و استیور[2]،1997؛ به نقل از جانسون و ویفن، 1388).
2-2-2 دلبستگی ایمن مکمل خودمختاری است
بر اساس نظریه دلبستگی، چیزی تحت عنوان استقلال کامل از دیگران یا وابستگی افراطی به آنها وجود ندارد (بریثرتون[3] و مان هالند[4]، 1999). بر طبق نظریه دلبستگی فقط وابستگی اثر بخش[5] و غیر اثر بخش[6] وجود دارد. وابستگی ایمن منجر به پرورش خود مختاری و اعتماد به نفس در فرد می شود. در واقع، وابستگی ایمن و خود مختاری دو روی یک سکه است و هیچ گاه دوگانگی با یکدیگر ندارند. مطالعات نشان داده است که دلبستگی ایمن با احساس مثبت، منسجم، نسبت به خود مرتبط است (صالحی، کوشکی، باغداساریانس و همکاران، 1390). هر قدر ارتباطاتمان ایمن تر باشد، مستقل تر و متفاوت تر می توانیم عمل کنیم. در این الگو، سلامتی یعنی حفظ احساس وابستگی و اتکاء متقابل همراه با خود کفایتی یا جدایی از دیگران. (جانسون و ویفن، 1388).
2-2-3 دلبستگی، پناهگاهی امن برای فرد مهیا می سازد.
حضور مظاهر دلبستگی[7] که معمولا شامل والدین، فرزندان، همسر یا معشوق می شود، منحر به احساس آرامش و امنیت و بر عکس در دسترس نبودن آنها منجر به پریشانی می شود. به عبارتی، نزدیکی به فرد مورد علاقه سیستم عصبی را آرام ساخته و یک پادزهر طبیعی بر علیه احساس اضطراب و آسیب پذیری قلمداد می شود. دلبستگی های مثبت، پناهگاهی ایمن را خلق می کند که ذخیره امنی را بر علیه اثرات پریشانی و عدم اطمینان فراهم می سازند (میکالینسر[8]، فلوریان و ولر[9]، 1993؛ به نقل ازجانسون و ویفن، 1388). همچنین دلبستگی های مثبت، بافت خوش بینانه ای را برای رشد مستمر شخصیت مهیا می سازند. (جانسون و ویفن، 1388).
2-2-4 دلبستگی، اساس ایمنی را فراهم می سازد
علاوه بر این؛ دلبستگی ایمن، اساس ایمنی را برای افراد مهیا می سازد که به واسطه آن افراد می توانند دنیایشان را کشف کرده و پاسخ های سازگارانه تری به محیط اطرافشان بدهند. وجود چنین اساس ایمنی افراد را به اکتشاف و گشودگی شناختی نسبت به اطلاعات جدید، تشویق می کند (میکالینسر، 1997). این اساس ایمن، اعتماد به نفس لازم را برای ریسک کردن، آموختن و به روز کردن مستمر مدل های خود، دیگران و دنیا فراهم می سازد. بنابراین، سازگاری فرد با بافت های جدید را تسهیل می کند. دلبستگی ایمن، توانایی به عقب برگشتن و واکنش نشان دادن به رفتار و وضعیت روانی دیگری را افزایش می دهد. هنگامی که در روابط، احساس امنیت وجود داشته باشد، افراد بهتر می توانند دست نیاز به سوی دیگران دراز کرده، از آنها حمایت کرده، از آنها حمایت کرده و با تعارض و استرس به گونه ای مثبت مواجهه شوند. اینگونه روابط، شادتر، پایدارتر و رضایت بخش تر می باشند (جانسون و ویفن، 1388).
2-2-5 در دسترس بودن و پاسخگو بودن، روابط را می سازد
در دسترس بودن و پاسخگویی عاطفی، بلوک های سازنده روابط ایمن هستند. مظاهر دلبستگی می توانند حضور جسمانی داشته باشند و لیکن از نظر عاطفی غایب باشند. اضطراب جدایی زمانی حاصل می شود که فرد احساس می کند مظاهر دلبستگی در دسترس نیستند. مشارکت عاطفی[10] و اعتماد به وجود این مشارکت عاطفی در مواقع نیاز بسیار مهم است. در مناسبات دلبستگی، هر پاسخی (حتی خشم) از عدم پاسخدهی عاطفی بهتر تلقی می شود. چنانچه هیچ مشارکت و پاسخگویی عاطفی وجود نداشته باشد، این پیام در مورد مظاهر دلبستگی به فرد مخابره می شود: " هیچ علامتی از شما به من نمی رسد پس هیچ ارتباطی بین ما وجود ندارد".
هیجان[11] نقطه مرکزی دلبستگی است. این نظریه، راهنمایی را برای درک و بهنجار سازی تعداد زیادی از هیجانات افراطی[12] موجود در ارتباطات پریشان در اختیار ما قرار می دهد. روابط دلبستگی در مواقعی که قوی ترین هیجانات ما بروز می کنند و بیشترین تماس وجود دارد، خود را نشان می دهند. هیجانات خود را به ما نشان داده و با کسانی که انگیزه ها و نیاز های ما را شکل می دهند، ارتباط برقرار می سازند. به واقع، هیجانات آهنگ رقص دلبستگی هستند (جانسون[13]، 2011). بنابراین اظهارات بالبی " روانشناسی و آسیب شناسی روانی هیجانی... بزرگترین بخش روانشناسی و آسیب شناسی روانی روابط عاطفی است" (جانسون و ویفن، 1388).
2-2-6 ترس و تردید، نیاز های دلبستگی را فعال می سازند
زمانی که حوادث آسیب زایی چون جنبه های منفی زندگی روزمره مثل بیماری یا مورد تهاجم قرار گرفتن احساس امنیت، روابط دلبستگی افراد را مورد تهدید قرار می دهند؛ عاطفه قدرتمندی در آنها بر انگیخته می شود و نیاز های دلبستگی شان به آرامش و ارتباط به اصلی ترین و ضروری ترین نیاز ها تبدیلگشته و رفنتار های دلبستگی همچون مجاورت جویی در آنها فعال می شود. تمایل به ارتباط با شخص مورد علاقه، ابتدایی ترین میل عاطفی فرد است. دلبستگی به افراد کلیدی زندگی، مقابله ای ابتدایی با احساس درماندگی و پوچی است (مک لاف، راشال، ساندرز و همکاران[14]، 1998).
[1] Miller
[2] Stiver
[3]Bretherton
[4] Munholland
[5] Effective Dependency
[6] Ineffective Dependency
[7] Attachment Figures
[8] Mikalinser
[9] Florian & Weller
[10] Emotional Engagement
[11] Emotion
[12] Extreme Emotions
[13] Johnson
[14] Sandage, Rachal, McCullough
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 97 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 56 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
اضطراب و استرس
2-1 مقدمه
امروزه اضطراب و دلواپسی برای میلیونها انسان به صورت مشکلی غیر قابل حل و خسته کننده درآمده است، ولی باید در نظر داشت که نگرانیها همه مخرب نیستند و به کمک یک برنامهریزی دقیق میتوان آن ها را از بین برد .نگرانی مفرط یا به عبارت دیگر – دلشوره– یک بیماری روحی است که باعث میشود سلامتی جسمی به خطر بیفتد. نگرانیها اغلب نتیجه تعبیر نادرست افراد از حقیقت است .ما می توانیم روح حقیقتگرایی و واقعبینی را به طرق مختلف در خودمان تقویت کنیم. روانشناسان چنین معتقدند که: «هیچ وقت در خلوت خویش نباید به اضطراب و نگرانی فکر کرد».
اضطراب عبارت است از یک عامل ناشناخته و نامعلوم که موجب پریشانی فکر و گاه باعث بروز علائم احساس خطر از جمله تپش قلب و رنگپریدگی میشود. در فرآیند اضطراب بر خلاف ترس طبیعی، یک عامل حقیقی ترسآور یا خطرناک یا آسیب رسان وجود ندارد بلکه فقط به طور خودکار و ناخود آگاه ذهن آدمی دچار احساس خطر میشود و هرگاه ذهن در اثر تنشهای روانی و استرسهای عصبی و حوادث ناخوشایند و ناگواری که در زندگی مکرراً برایمان رخ میدهد از روال عادی خارج شود و حساسیت بیش از حد به رخدادهای آتی و احتمالی پیدا کند دچار اضطراب میشویم. علل پیدایش اضطراب عوامل وراثتی، تجربههای تلخ سالهای گذشته و محیط ناآرام و عصبی است. اثرات مخرب آن بر تفکر باعث اختلال در تمرکز حواس میشود، قدرت تصمیمگیری و اراده را از انسان سلب میکند، او را بدبین میسازد و باعث میشود که انسان دیگر فرد مثمرثمر و سودمندی نباشد (کاپلان[1]،2007، ص 988).
اختلال افسردگی[2] اساسی یکی از شایعترین تشخیصهای روانپزشکی است که مشخصه آن خلق افسرده و با احساس غمگینی، اعتماد به نفس پایین و بیعلاقگی به هر نوع فعالیت و لذت روزمره مشخص میشود؛ چیزی که از آن به عنوان «سرماخوردگی روانی» یاد میشود. افسردگی مجموعهای از حالات مختلف روحی و روانی است که از احساس خفیف ملال تا سکوت و دوری از فعالیت روزمره بروز میکند.
افسردگی و اضطراب از شایع ترین بیماریهای روانپزشکی به شمار میرود. بهطور آماری از هر پنج زن، سه زن و از هر پنج مرد دو مرد در طول عمر دچار عارضهی افسردگی و اضطراب میشوند. این بیماریها جزو بیماریهای مزمن و گاه ناتوانکننده هستند که در صورت عدم درمان باعث اختلال در عملکرد اجتماعی، فردی، شغلی و زناشویی بیمار میشوند. از جمله علایم شایع در بیماری افسردگی، کاهش سطح انرژی، احساس بیحسی و ضعف، احساس یأس و ناامیدی، عدم احساس لذت، انزوا طلبی، اختلال درتمرکز و حافظه، اختلال در اشتها، وزن و خواب، اختلال در عملکرد جنسی، دل مشغولی با احساس گناه، خود سرزنشگری و گاه خودکشی است (طاهری،1388،ص24).
در مورد عارضهی اضطراب، بیمار در بسیاری از مواقع با علایم جسمی مانند تهوع، استفراغ، اسهال، تپش قلب، احساس تنگینفس، دردهای قفسهسینه با دردهای جسمی بدون علت در اندامها، سر درد، بی خوابی، سرگیجه و سبکی در سر، تعریق، لرزش و مورمور شدن اندامها، عدم تمرکز، اختلال حافظه، ناراحتی گوارشی به صورت احساس نفخ، یبوست و دردهای گوارشی و تکرر ادراری به پزشک مراجعه میکند.
بیماران مضطرب همچنین دچار علایم احساس لقمه در گلو، دلشوره، نگرانیهای بدون علت و اختلال خواب، اشتها و عملکرد جنسی هستند. بسیاری از این بیماران به علت شکایات جسمی به کلینیکهای داخلی یا جراحی مراجعه میکنند و در مورد وضعیت خود دچار نگرانیهای شدید هستند. بیماریهای اضطرابی شامل چندین اختلال هستند؛ از جمله وسواسهای فکری و عملی به صورت افکار مزاحم و تکراری و شدید آزاردهنده که بیمار در مورد آن احساس گناه میکند و در بسیاری موارد از بازگو کردن آن امتناع میورزد. در مواردی بیمار برای خلاصی از این افکار مزاحم نیاز به صرف انرژی یا انجام اعمال تکراری که برای سایرین بیمعنی است دارد. نوع دیگر اضطراب به صورت حملات ترس شدید و بدون علت است که بیمار بهطور ناگهانی دچار حملات ترس و وحشت شدید و احساس مرگ یا سکته میشود و در مواقع عادی بیمار همیشه نگران تکرار این حالت است. در بسیاری مواقع بیمار به علت از خروج از خانه به تنهایی یا احساس عدم کنترل در جاهای شلوغ خانه نشین می شود. نوع شایع دیگر اضطراب، ترس از حضور در جمع، حیوانات، حشرات، ارتفاع، فضای بسته یا آسانسور، خون و تزریق است (گله برگ، به نقل از پورافکاری،1371، ص216).
از انواع دیگر اضطراب عمومی احساس بیقراری، عصبانیت، خلق گرفته، عدم تمرکز، احساس سنگینی، درد در اندامها، احساس خستگی و اختلال در خواب است.این حالات خصوصاً در خانمها در زمانهای خاص مانند عادات ماهانه، پس از زایمان، سقط و دوران یائسگی شایعتر است.بیماران مبتلا به اضطراب و افسردگی از اختلالات شناختی مانند احساس منفی از خود، عملکرد خود و آیندهی خود که موجب عدم اعتماد به نفس میشود رنج میبرند. از مشکلات دیگر این بیماران تفکر خوب و بد است که تمام افراد و مسایل زندگی را به صورت خوب مطلق یا بد مطلق میبینند (کاپلان،2007، ص991).
این بیماران حتی در مورد مسایلی که به آنها ربطی ندارد خود را مقصر دانسته و سرزنش میکنند. این بیماران موفقیتهای خود را کوچک و بیارزش میشمارند و شکست خود را بزرگ و به تمام زندگی بسط میدهند و این مسأله احساس بیارزشی و عدم اعتماد به نفس را برای آنها به دنبال دارد.
2-2 مبانی نظری و ادبیات پژوهش
2-2-1 تاریخچه اضطراب
اختلالات اضطراب[3] بشری که در نوشتهجات طبی آمده است، گروه ناهمگن از سندروهای بالینی و تعریفها را در بر میگیرد. از نظر تاریخی، اصطلاحاتی نظیر، خستگی شدید عضو قلب و در قلب تحریک پذیر و «نوروز قلبی» و «سندرم فعالیت» و «آستنی عصبی عروقی» همه برای توصیف اختلالات فرض اضطراب که در آنها تنگینفس، تپش قلب، خستگی عدم تحمل فعالیت و اشتغال ذهنی با حالات جسمی علائم عمده اختلال را تشکیل میدادهاند، مورد استفاده قرار گرفتهاند، نور آستنی یا خستگی عصبی یکی دیگر از اصطلاحاتی است که برای اختلالات اضطراب فراوان بکار رفته است. نوروز اضطراب که بهوسیله فروید بکار رفت. برای متجاوز از چهل سال بر چسب عمده برای اختلالات اضطراب بود (کراز،به نقل از منصور،1368).
برای اولین بار پزشک آمریکایی بهنام بیرد[4] سال (1869) نور آستنی را تعریف کرد. بیمارانی که امروز آنها را مبتلا به نوروز اضطراب میشناسیم در نور استنی بیرد گنجانده میشود. معهذا برخی از بیماران مبتلا به هیستری و یا وسواس بیشتر در تعاریف او جا میگیرد بعد از او داکوستا[5] در سال (1871) سندرم خلل تحریکپذیری را گزارش داد.
فروید[6] در سال (1898) نوروز اضطراب را بهعنوان یک واحد بالینی از پسیکاستنی بازشناخت علامت اصلیاین بیماری نگرانی، اضطراب و دلهره میباشد که هر سه عملیات مختلفی از یک کیفیت اساسی است که به احساس پریشانی، انتظار خطری تربیت الوقوعها و احساسهای بدنی همراه است (گلبرگ،1368- ص59).
نوروز حالت اضطراب به طور عمده اختلال افراد جوان است که شروع آن معمولاً در اواسط دهه سوم عمر است و بهطور متوسط بیمار قبل از مراجعه برای درمان 5 سال علائم اضطراب را داشته است. شیوع حالات اضطراب در جمعیت نرمال در انگلستان و آمریکا 2 تا 5/4% ذکر گردیده است. معهذا این ارقام اطلاعاتی در مورد شدت علائم و درجه ناتوانی اجتماعی حاصل از این اختلال بدست نمیدهد.
اختلالات اضطراب در 14% بیماران قلبی و 2% بیماران جراحی شده مشاهده شده است. اختلالات اضطراب بهنظر میرسد که در کار طبابت خوب شناخته نمیشوند. عدم تشخیص اضطراب بدون تردید تا حدودی مربوط به این واقعیت است که اغلب علایم جسمی بارزترین خصوصیات حالات اضطراب را تشکیل می دهند. علت دیگر این است که بیمار مضطرب اغلب خود را مبتلا به یک اختلال جسمی تصور نموده و بیشتر به درمانگاه داخلی مراجعه میکنند تا مراکز بهداشت روانی (طریقتی،1367،ص53).
اضطراب کلی از شایعترین مسائلی است که در کار طبابت با آن برخورد میشود تخمین زده میشود که عمده بیماران را مبتلا به اختلال اضطراب مزمن نسبت به پزشکان 40 بر یک است و 30% کسانیکه پزشک عمومی مراجعه مینمایند از این ناراحتی در عزابند تشخیص افتراقی و ارزیابی طبیب عمومی در مورد اضطراب با رنگین کمانی از عوامل بیولوژیکی و انسانی روبرو است.
نقش پزشک ارزیابی تشخیص کامل در عین حال تعادلی است که بی جهت به قیمت نادیده گرفتن عوامل روانی و محیطی مهم روی جزء زیستی طبی موضوع تکیه نکند. حفظ این تعادل چندان آسان نیست در یک قطب پزشکی در خطر نادیده گرفتن علل پنهانی است در قطب دیگر ناتوانی در شناخت عوامل ایجادکننده روانی رفتاری و اجتماعی است. ممکن است منجر به یک سری مراجعات مکرر و بی حاصل گردد که اغلب استفاده از انواع دارو و آزمایشات گرانقیمت را به همراه دارد (مهریار،1373،ص38).
[1] Coplan
[2] Depression disorder
[3] Anxiety disorder
[4] Bird
[5] Dakusta
[6] Froid
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 90 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 39 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
بازدارندگی رفتاری(BIS)
یکی از موضوع هایی که امروزه ذهن پژوهشگران حیطه ی روانشناسی سلامت را به خود مشغول کرده است، رابطه بین ویژگی های شخصیتی و ابتلا به بیماری های روانی و جسمانی است. برخی از روانشناسان، به این نظر علاقه نشان می دهند که شخصیت، مبتنی بر عملکرد دستگاه عصبی است. بر اساس نظریه ی پاولف ، فرآیند اساسی بر تمامی فعالیت های دستگاه عصبی مرکزی، حاکم است. یکی از این فرآیندها، برانگیختگی و دیگری بازداری است. تمامی محرک های درونی و بیرونی که باعث برانگیختگی و بازداری می شوند، هر چه بیشتر تکرار شوند در مغز به صورت با ثبات تری در می آیند. در انتهای این زنجیره، رفتارهای قالبی پویا پدید میآیند که تا اندازه ی زیادی در برابر تغییر، مقاومت نشان میدهند. این روند، به ویژگیهای تثبیت شدهای منجر می شود که شاید بتوان گفت به عنوان بخشی از شخصیت فرد در می آید (بیتا و همکاران، 1997). آنچه در دیدگاه پاولف، از اهمیت ویژهای برخوردار است و در واقع به عنوان یک اصل و خصوصیت در باب دستگاه عصبی مرکزی انسان و دیگر حیوانات مطرح شده است، توازن میان فرآیندهای تحریکی و بازدارنده است. البته بر اساس مبانی زیستی در انسان و حیوانات، در برخی از موجودات و از جمله انسان یکی از این فرآیندها اغلب بر دیگری تسلط دارد اما پس از پاولف، در واقع آیزنگ (1990) با طرح دیدگاه خود در باب شخصیت، توجه ی ویژه ای به فعال سازی مغزی داشته است.
گری (1972) روانشناس عصب شناختی که رفتار و تجارب ذهنی به ویژه تجارب هیجانی را مورد مطالعه قرار داده است، اظهار داشت که هیجان ها، منعکس کننده ی پیش بینی های اکتسابی پیامدهای مطلوب (امید و شادی) یا پیامدهای نامطلوب (اضطراب و ناکامی) هستند و با تغییر 45درجه ای در ابعاد برون گرایی و روان رنجور خویی آیزنک، یک الگوی شخصیت و انگیزش دو بعدی بر پایه ی عصب روان شناختی پیشنهاد کرد و آن را الگوی فعال سازی رفتاری[1](BAS) و بازداری رفتاری[2](BIS) نامید. BAS اساس نورو فیزیولوژیکی تکانشگری و BIS اساس نورو فیزیولوژیکی اضطراب است. الگوی بازداری رفتاری معتقد است که رشد مناسب بازداری برای عملکرد عادی پنج توانایی عصب- روانشناختی دیگر ضروری است. این پنج توانایی عبارتند از حافظه کاری، خودگردانی هیجانی انگیزه برانگیختگی، گفتار درونی، بازسازی، و ساخت روانی و کنترل حرکتی. چهار کارکرد اول ماهیت هماهنگ سازی دارند زیرا شرایط را برای خودگردانی، کنترل رفتار به وسیله اطلاعات بازنمایی شدۀ درونی، سازمان دهی رفتار در عرض زمان وکنترل اضطراب مهیا می کنند. این نوع خودگردانی به جهت دهی و پایداری رفتار برای رسیدن به اهداف آتی و توانایی " چسبیدن مجدد " به کار کمک می کند. به همین دلیل، بازداری رفتاری به حافظه کاری، احساس زمان، درونی سازی، خودانگیزشی، خلاقیت رفتاری و به طورکلی به خود کنترلی وکنترل اضطراب متصل است (گری، 2000).
شواهد پژوهشی نشان می دهند که در دوران نوجوانی سه فرآیند موجود در بازداری رفتاری دارای آسیب هستند: بازداری پاسخ های غالب، توقف پاسخ های جاری و کنترل تداخل. هنگامی که الگوی بارکلی[3](1997) را بررسی می کنیم، متوجه می شویم که این الگو می تواند مشکلات موجود در نوجوانان را پیش بینی کرده و رابطۀ یافته های عصب - شناختی و روان شناسی رشد را نیز در آنها تفسیر و تبیین کند. بنابراین، ملاحظه می شود که آشفتگی در کارکردهای اجرایی باعث می شود که نوجوانان در ساخت روانی و کنترل حرکتی یا به تعبیر دیگر کنترل رفتار حرکتی از راه اطلاعات بازنمایی شدۀ روانی مشکل داشته باشند. همچنین وی اظهار کرده است که الگوی بازداری رفتاری به پژوهش های بیشتری احتیاج دارد. در همین راستا، بررسی های مروری انجام شده پیرامون الگوی بازداری رفتاری و خودگردانی نشان از آن دارد که الگوی بارکلی با وجود نقاط قوت دارای برخی نقاط ضعف است. بارکلی در سال های اخیر بر خودکنترلی و سرانجام الگوی بازداری رفتاری و کارکردهای آن تاکید بیشتری کرده است.
همچنین لانگشور[4] و همکاران (1996، به نقل از شاهنده و آقایوسفی، 1391) دریافتند که خودکنترلی در افراد می تواند به عنوان یک عامل پیشگیری کننده برای کاهش اضطراب آنان باشد. خودکنترلی می تواند به فرد کمک کند تا زندگی بهتری داشته باشند و از جمله فواید کنترل خود و تنظیم هیجانات کنترل سطوح برانگیختگی برای به حداکثر رساندن عملکرد، پشتکار داشتن، به رغم دلسردی و وسوسه، جلوگیری از واکنش مخرب در مقابل تحریک و عملکرد صحیح به رغم فشارهای وارده می باشد. ناتوانی در تنظیم هیجان حاصل از مخالفت های اجتماعی و ترس از این گونه مخالفت ها گاهی آنقدر شدید است که بر تلاشهای فرد برای انجام عمل صحیح چیره می شود.
[1]. Behavior activation system
[2]. Behavior inhibition system
[3]. Barekli
[4]. Langchor
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 54 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 19 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
تعریف اهمال کاری
اهمال کاری در زبان لاتین از دو بخش pro به معنی "جلو"، "پیش"، و "در حمایت از" و crastinus به معنی فردا و به گونه تحت الفظی به معنی تا فردا است. مترادف های آن شامل مسامحه ، دودلی ، به تأخیراندازی و به عقب انداختن انجام یک تکلیف خاص است. علت این پدیده تنبلی و به تعویق انداختن یا تأخیر غیر ضروری است(استیل ،2007). از نظر روان شناسان اهمال کاری عبارت است از به آینده موکول کردن کاری که تصمیم به اجرای آن داریم. اهمال کاری، با توجه به پیچیدگی و مؤلفه های شناختی، عاطفی و رفتاری آن، ابعاد گوناگونی دارد. از جمله، اهمال کاری تحصیلی،اهمال کاری در تصمیم گیری ،اهمال کاری روان،رنجورانه،و اهمال کاری وسواس گونه. اما متداول ترین شکل آن، اهمال کاری تحصیلی است. اهمال کاری تحصیلی عبارت است از تأخیر عمدی در انجام یک تکلیف تحصیلی با وجود اینکه شخص از نتایج و پیامدهای آن آگاهی دارد. بارکاوین (واحدی ،2011) معتقدند که افراد کمالگرا و اهمال کار ویژگیهای شناختی مشترکی دارند که باعث می شود هر دو بر معیارهای مطلق و بی عیب و نقص انجام دادن کارها تکیه کنند. روانشناسان در تعریف اهمال کاری گفته اند : اهمال کاری این است که کاری را که تصمیم به اجرای آن داریم به آینده موکول کنیم . در یک کلمه می توان گفت جوهره این آسیب روانی به تعویق انداختن ، تعلل ورزیدن ، سبک ورزیدن و سهل انگاری است . بنابر این اهمال هم در امور فردی و هم جمعی معنا و مفهوم پیدا می کند و در نهایت می توان گفت در همه این معانی نوعی « این دست و آن دست کردن » نهفته است . اهمال کاری به تعبیری که آلیس به کار می برد نوعی « سندرم فرد » است . یعنی کاری که تصمیم به انجام آن گرفته ای و آن کار حداقل می تواند در آینده برای فرد نتایجی را به دنبال داشته باشد ؛ بدون دلیل به آینده محول می شود . اما در عین حال عدم انجام آن به ضرر فرد است و از این بابت خود را سرزنش می کند(کالوو[1]،2008) . چنین فرایندی فرد را مجبور می کند برای موجه جلوه دادن عادات مورد نظر دلایل متعددی بیاورد .فرد اهمال کار مجبور است در قبال تعلل ورزیدن و همزمان سرزنش کردن خویش از خود دفاع نماید ، به همین منظور به دلیل تراشی می پردازد و کارش را به آخرین دقایق موکول می کند . از ویژگیهای فرد اهمال کار تأخیر در تصمیم گیری است علی رغم اینکه اهمال کاری مجموعه ای از عناوین و اولویتهای تحقیقاتی را در دنیا به خود اختصاص داده، رابطه آن با انواع اختلالات شخصیتی به اثبات رسیده است . بطوریکه پیشرفت تعلل در کارها در درجات بالا جنبه مرضی و بیمار گونه به خود گرفته است، که نه تنها سلامت جسم و روان را تهدید می کند ، بلکه صدمات جبران ناپذیر اقتصادی و اجتماعی را ایجاد می کند . پژوهشگران عوامل متعددی را در ارتباط با اهمال کاری شناسایی کرده اند، مانند اضطراب ، وابستگی ، تنفر از انجام وظایف ، ترس از شکست . سالمون و رتیلوم دریافتند ، که تعلل با اضطراب در ارتباط است . آلیس و جیمز علل اهمال کاری را «خود کم بینی و ترس از شکست » معرفی کردند و توزیع اهمال کاری در جامعه 95% برآورد کردند. رفتار اهمال کارانه دارای ارتباط مثبت با افسردگی ، روان رنجوری ، فراموشکاری، اختلال آشفتگی ،تحریک پذیری غیر عملی ، هیجان جویی و عدم رقابتی بودن و کمبود انرژی همراه است. در روایات :در کلام امام سجاد (ع) در دعای ابوحمزه این گونه آمده است : خدایا من عمرم را به امروز و فردا کردن در عمل و عهد و پیمانی که با تو داشته ام و در آرزو های طولانی و بلند گذرانده ام و در دعای کمیل آمده است که : دنیا بوسیله فریفتن خود ، و نفسم به جنایت و سهل انگاریش ، مرا گول زده است . بنابر این اهمال کاری ، آسیبی روانی است که از حالات نفس آدمی است.
[1] Calvo
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 53 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 22 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
اتیسم
اتیسم طیفی از اختلالات است. در اصطلاح کلی، به این معنی است که فرد میتواند دارای یک اتیسم خفیف یا خیلی شدید باشد. در بالاترین انتهای طیف سندرم آسپرگر وجود دارد، که بعضی از اوقات سندرم پروفسور کوچک نامیده می شود. پایین ترین انتهای طیف اغلب اتیسم کلاسیک نامیده می شود که معمولا همراه با عقب ماندگی ذهنی است. در بین این طیف انواع اختلالات نافذ رشد شامل سندرم رشد اختلال فروپاشنده دوران کودکی، اختلال نافذ رشدغیر اختصاصی وجود دارد (گریر و آفیت، 2009).
اُتیسم اختلال رشد ذهنی پیچیدهای میباشد که معمولا در ۳ سال اول زندگی شخص ممکن است بروز کند. به نظر میرسد که یک اختلال در سیستم عصبی که باعث عدم عملکرد صحیح مغز میشود در ایجاد این بیماری مؤثر می باشد. این اختلال در بیماران اُتیستیک باعث میشود که مغز نتواند در زمینه رفتارهای اجتماعی و مهارتهای ارتباطی به درستی عمل کند. کودکان و بزرگسالان اُتیستیک در زمینه ارتباط کلامی و غیر کلامی، رفتارهای اجتماعی، فعالیتهای سرگرم کننده و بازی دارای مشکل می باشند. اُتیسم یکی از پنج بیماری می باشد که در مجموع به آنها اختلالات نافذ رشد می گویند. این پنج بیماری عبارتند از: اُتیسم، اختلال آسپرگر، اختلال عدم تمرکز دوران کودکی، اختلال رِت، و اختلالات نافذ رشد که با معیارهای بیماری های ذکر شده مطابقت ندارند. هر کدام از این بیماریها دارای معیارهای شناخت خاص خود هستند که توسط انجمن روانشناسی آمریکا مشخص شده اند. در بیماری های طیف پی دی دی، اُتیسم بیشترین تعداد را دارا می باشد که تقریبا بین ۲ تا ۶ کودک از هر ۱۰۰۰ کودک به آن دچار می شوند. این بدین معنا است که در کشوری مانند ایران با جمعیت حدود ۷۰ میلیون نفر احتمال میرود حدود ۲۸۰ هزار بیمار اُتیستیک وجود داشته باشند و فراموش نکنید که این تعداد هر روز در حال رشد می باشد. طبق مطالعات انجام شده توسط وزارت آموزش و سایر سازمان های دولتی آمریکا، اُتیسم در این کشور با نرخ رشدی برابر با ۱۰ تا ۱۷ درصد در حال ازدیاد است. در سایر کشورها نیز مانند کشور ما این بیماری در حال رشد نگران کنندهای است که متأسفانه حرکت جدی از طرف سازمانهای مسئول در جهت شناساندن این بیماری به جامعه و موارد لازم انجام نشده است (دوجا و رابرت، 2006).
اُتیسم در سراسر دنیا دیده میشود و فقط در پسران بیشتر از دخترها مشاهده شده است. به عبارت دیگر نژاد، مکان زندگی، میزان سواد، وضعیت مالی، نوع اعتقاد، شیوه زندگی، و. . . هیچ کدام تأثیری در شانس بروز اُتیسم ندارند (دوجا و رابرت، 2006).
2-1-1-1 نشانه های عمومی بیماری اُتیسم:
از زمانی که آگاهی عمومی در باره این اختلال شروع به افزایش کرد، بیشتر افراد حتی بعضی ازمتخصصین پزشکی و آموزشی هنوز درک درستی از نحوه تأثیر گذاری این اختلال بر افراد ندارند و از چگونگی برخورد و درمان این افراد دانش کافی ندارند. به عبارت سادهتری میتوان گفت در میان این بیماران میتوان افرادی را مشاهده کرد که تماس چشمی، رفتار خوب اجتماعی و بعضی از فاکتورهائی را که در کودکان اُتیستیک مشاهده نمیشود، داشته باشند ولی در عین حال در سایر فاکتورها با کودکان سالم فرق داشته باشند. به همین دلیل تشخیص و تعیین روش درمان و نیز بررسی پیشرفت و مشخص کردن مراحل درمان نیازمند افراد متخصص با دانش کافی می باشد (راتر، 2005).
اُتیسم را می توان یک بیماری با طیف گسترده معرفی کرد. این بیماری میتواند نشانه های فراوانی داشته باشد که توسط این نشانه ها اُتیسم را می توان از درجات خفیف تا شدید درجه بندی کرد. اگرچه اُتیسم را میتوان توسط یک سری از رفتارها تشخیص داد ولی افراد اُتیستیک می توانند ترکیبی از این رفتارها را داشته باشند و الزاماً نباید رفتارهای اختلالی تعیین شده را به صورت یکجا از خود نشان بدهند. ممکن است دو کودک که یک تشخیص برای آنها داده شده است، از نظر رفتاری با هم تفاوت نشان بدهند و از نظر مهارتها نیز با هم تفاوت داشته باشند. ممکن است والدین کلمات متفاوتی را در رابطه با بیماری این کودکان بشنوند مانند شبه اُتیسم، متمایل به اُتیسم، طیف اُتیسم، اُتیسم با عملکرد بالا و پائین، با توانائی بالا و پائین. والدین باید توجه داشته باشند که مهمتر از عنوان بیماری، پرداختن به درمان آن است. باید در نظر داشت که این کودکان با درمان مناسب و به موقع می توانند مطالب را بیاموزند، رفتارهای درست را از خود نشان داده و در آینده مانند افراد عادی زندگی کنند. اما بدست آوردن این اهداف مستلزم درمان به موقع و درست، تحمل مشکلات و سختی های مربوط به این درمان است (راتر، 2005).
هر شخص اُتیستیک مانند بقیه افراد جامعه دارای شخصیت مختص به خود است و مانند تمامی افراد خصوصیات خاصی را دارا می باشد. بعضی از این کودکان ممکن است که از نظر گفتاری تأخیر کمی داشته و بتوانند با کمی کمک، ارتباط کلامی مناسبی را با دیگران برقرار کنند ولی همین کودکان ممکن است از نظر ارتباطات اجتماعی رفتار مناسبی را از خود نشان ندهند. گاهی این کودکان برای شروع صحبت و تبادل کلامی ممکن است مشکل داشته باشند. افراد اوتیستیک معمولا در مکالمات، یکطرفه رفتار می کنند یعنی فقط در رابطه با چیزی که خود علاقه دارند صحبت می کنند و از صحبتهای طرف دوم چیزی نمی فهمند. در بعضی از این کودکان خشونت و خود آزاری نیز مشاهده می شود.